۱۳۹۹ اسفند ۶, چهارشنبه

نقش روح الله خمینی در انقلاب 57

 انقلاب ۵۷

 


روح الله خمینی درسال1281هجری شمسی درخمین متولدشد وی تا دوران نوجوانی درخمین زندگی می کرد وبعد ازآن درحوزهای اصفهان ،اراک وقم تحصیل کرد ودرسن26سالگی آموزشهای دینی خود را به پایان رساند و درسن36سالگی ، خودرا در دسته آخوندهای مدعی اجتهاد میدید.لازم به ذکراست که او خود را مدعی اجتهاد میدانست نه اینکه بقیه مراجع او را مجتهد بدانند.خمینی در سال1324درقم تدریس در حوزه ها را شروع کرد وبیشتردر این دوران به عنوان یک مدرس شناخته میشد نه یک مجتهد واغلب درسکوت وسازش به سرمیبرد.

 

روح‌الله خمینی شخصیتی با قدرت خیره کننده در جزب توده های مردم، رهبری ایدئولوژیک که خود را پیشوای مسلمانان جهان می‌دانست و آرزو داشت تا با تغییر رژیم های سکولار و غیر مذهبی در کشورهای مسلمان ، اسلامسیاسی را بر منطقه حاکم کند  ،خمینی از چنان جذابیتی در میان دوستدارانش برخوردار بود که هر چه میگفت می پذیرفتن و هر چه را فرمان میداد اجرا می‌کردند اولین روحانی شیعه ای که توانسته بود با همراه کردن گروه‌های سیاسی مختلف ، یک انقلاب مذهبی را در خاورمیانه رهبری کند. او که در دوران تبعید ، حکومت مورد نظرش را در کتابی به نام ولایت فقیه نوشته بود آمده بود تا آنرا اجرا کنداولین باری که نام خمینی به میان آمد و به نوعی شهرت اوآغازشد ، همزمان با انقلاب سفید بود که اومخالفت خود را درراستای سیاست های محمدرضا شاه پهلوی درخصوص انقلاب سفیداعلام کرد.خمینی براین باوربود که انقلاب سفید تجاوزآشکاربه اصول مقدسه اسلام است.درسال1342خمینی برای اولین باربه مدت10ماه به زندان رفت وبعد از مدتی به ترکیه وبعد به عراق ومدت کوتاهی را در فرانسه در تبعید بود.

لقب مجتهد زمانی به خمینی داده شد که او در زندان شاه به سر میبرد.آیت الله شریعتمداری که یک مرجع مطلقه درآن زمان بود به همراه دو تن از مجتهدین آن روزگار، درطی بیانیه ای خمینی را به عنوان مجتهد دانستن و همین امرباعث شد که خمینی جان سالم از زندان به در ببرد.محبوبیت و شهرت خمینی زمانی که در تبعید بود روز به روزافزایش پیدا میکرد.یکی از دلایل این محبوبیت ، شنیده شدن سخنان او دربین تمامی مردم بود.خمینی سخنان خودرابه صورت مکتوب یا صوتی از طریق پیام رسان های خودبه دست روحانیون میرساند وآنها با چاپ و تکثیروبا بازگو کردن در مراسم های مذهبی و عزاداری سخنان او را به گوش مردم میرساندند واین خود عامل مهمی در پدید آمدن انقلاب بود.البته لازم به ذکراست فقط مردم نبودند که از خمینی حمایت میکردند، بسیاربودند گروه و احزابی که حتی اگرمسیرو اهدافشان با خمینی دریک مسیرنبود اما ازخمینی حمایت میکردند.این گروههای سیاسی امید برآن داشتن که با سقوط حکومت پهلوی و روی کارآمدن خمینی وانقلابی جدید ، سهمی در انقلاب به دست بیاورند وبعد بتوانند اهداف سیاسی خود را اجرایی کنند.اما این تصورمحقق نشد وبا روی کارآمدن خمینی تمامی احزاب سیاسی که سهمی از انقلاب برای خودشان میخواستند ، یک به یک از صفحه ی انقلاب با دستورمستقیم آیت الله خمینی حذف شدند. آن انقلاب شاید اولین انقلاب ازنوع خود باشد که هنوز هم، پسامد‌هایش به اسم انقلابهای رنگی و بهار عربی، در برخی کشورهای دورو نزدیک دیده می‌شود.
قیامی توده‌ ای و فراگیر با پیشتازی اقشار پیشرو و نخبه  و روشنفکران انقلابی که ابتدا کلان شهرها و شهرها و پس از آن شهرکها و حتی روستاها را هم فراگرفته و رویارویی ”مردم“ با ”حاکمیت“ را به اوج می‌رساند.
خمینی توانست با هوشمندی تمام در انقلاب 57 تمامیه مردم اعم ازکارمند، کشاورز، دانشجو، روحانی و تمامی گروهای سیاسی را با خودهمراه کند ونهایت استفاده را از دین و مذهب داشته باشد. روحانیون نیز دغدغه برپا کردن حکومت مذهبی مدنظر خود و زدودن مظاهر سکولاریسم و مدرنیته غربی از جامعه را داشتند . در این میان ، عامه مردم شرکت کننده در انقلاب ، بدلیل اعتقادات مذهبی و سنتی خود ، از روحانیون دنباله روی کردند . بسیاری از مردم نیز تنها تحت تاثیر جو شدید انقلابی با آن همراه شدند . در حقیقت  بخش بزرگی از مشارکت کنندگان در انقلاب به درستی نمی دانستند که چه می خواهند و تنها چیزی که در آن زمان همه بر آن اتفاق نظر داشتند ، براندازی حکومت پهلوی به عنوان مظهر تمام بدبختی ها و پلیدی ها بود . در نهایت با سقوط رژیم پادشاهی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ، روحانیون موفق شدند یک حکومت ایدئولوژیک بر پایه قرائت فقهی خاص خویش از اسلام ایجاد کنند و به تدریج تمام گروه های ملی گرا و چپ و حتی اسلام گرایانی که دارای نگرشی متفاوت از اسلام بودند را نیزاز صحنه انقلاب خارج ساختند.هر جوان و هر پژوهشگری که خواهان سر در آوردن از هزارتوی آن روزهاست، به‌ راحتی می‌تواند با مراجعه به اینترنت و نگاهی به شعارها ومطالبات جامعه آن وقت دریابد آن چیزی که امروزه به عنوان انقلاب از آن تعبیر میشود اهداف آن انقلاب نبوده است و تماماً پس از روی کار آمدن خمینی بر مسند رهبری و تسلط بر اهرمهای قدرت، اهداف خود را آرام آرام بر سر زبانها انداخت.خمینی تا وقتی که پایش به زمین ایران نرسیده بود، تکیه کلامش ”همه با هم “ بود. تکیه کلامی که  وقت و بی‌وقت آن را تکرارمی نمود و وانمود میکرد رهبر جبهه سراسری مردم ایران در ضدیت با سلطنت پهلوی است. رهبر مردمی با افکار و عقاید گوناگون، طبقات مختلف و ملیتهای متعدد که همگی با هوشیاری انقلابی ،  تمامی تفاوتها و اختلاف‌نظرهایشان را کنار گذاشته و در سرنگونی سلطنت پهلوی با یکدیگر متحد شده بودند. از همین‌رو خمینی  تلاش می‌کرد نقش ”پدرانه “یی ایفا کند و با این‌که خودش مخالف سرسخت بسیاری از خواسته‌های انقلابی مردم بود، اما در ظاهر خود را با آنها همراه و هم سنگر نشان می‌داد. او با همین ترفند، زمام انقلاب را به دست گرفت ویکی از زیباترین انقلابهای تاریخ معاصر جهان را پله پله به یک انقلابی سیاه تبدیل کرد. حال با پشت سرگذاشتن 42 سال از انقلاب 57 باید ازخودمان بپرسیم از آن انقلاب پرشور برایمان چه باقیمانده است.باید از خودمان بپرسیم  ، مردم به اهدافشان که برای آن خون داده اند رسیده اند؟ آیااحزاب سیاسی آن دوران که همراه خمینی بودند به اهدافشان رسیده اند و یا اینکه هرکدام در جای دیگری از این دنیا رنگ عوض کرده اند و سخنانی دیگرسرمیدهند.دراینجا بهتر است یک سخن از خمینی را در مورد پیروزی انقلاب اسلامی بخوانم: پیروزی نهایی وقتی است که اسلام به همه ابعاد وبه همه احکامش در ایران پیاده شود و پیروزی بالاتر آن است که درهمه اقطارعالم ، اسلام حکومت کند، اسلام مایه سعادت بشراست.بله ثمره انقلاب 57 چیزی جز سخن خمینی نبوده است و ما از آن انقلاب پرشورفقط اجرای احکام اسلام را درکشورمان ایران میتوانیم ببینیم.اسلامی که قراربود با خودعدالت و انسانیت را به ارمغان بیاورد.اما چیزی که اکنون نظاره گر آن هستیم بی عدالتی مطلق و زیر پا گذاشتن کرامت انسانیست.درپایان میخواهم این موضوع را عنوان کنم که جامعه ایی که آن زمان این انقلاب را رقم زدند اکنون دیگرنیستند.آن جامعه، جامعه ای بود کاملا مذهبی، جامعه ایی بود که غم نان را نداشتند، جامعه ایی بود که یک رهبرواحد برای انقلابشان داشتند، رهبری که با تمام دروغ ها و نیرنگ ها مردم آن را انتخاب کرده بودند.اما اکنون چه طور؟نگاهی کنیم به جامعه کنونی خودمان .ما در جامعه اکنون خود کدام یک ازآیتم های ذکرشده را داریم ،آیا مذهب در جامعه کنونی دربین مردم جایی دارد؟ آیا ما برای پدید آمدن یک انقلاب رهبری داریم؟ و یا حتی مردم کسی را در ذهن خود انتخاب کرده اند؟ درجامعه اکنون ایران تمامی مردم غم نان دارند ازجوانان جامعه گرفته تا پا به سن گذاشتگان.آیا از جامعه ایی که درگیر تامین نیازهای اولیه خود است میتوان انتظاریک انقلابی پرشورداشت؟ آیا میتوان انتظار داشت که آن جامعه به فکر تغییرحکومت باشد ویا اینکه این رژیم آنقدر به مردم سخت وتنگ گرفته است که به آنها حتی اجازه فکر کردن درباره هیچ چیزی را نمیدهد.این حکومت این انقلاب را به چشم خود دیده است و همانگونه که خود به قدرت رسیده است هرگز قدرت را به شکل سال 57 واگذارنخواهد کرد.

کریم ناصری

 

هیچ نظری موجود نیست: