زندگی زیر سایه ترس!!!
ترس چیست؟ آیا تا به حال به هنگام احساس ترس به درون خود نگاه کرده اید؟ آیا تا به حال سالهایی از عمر خود را زیر سایه ترس زندگی کرده اید؟ ترس از بلندی، ترس از قبول نشدن در آزمون، ترس از مردن و یا ترس از دروغ گفتن، شما چه نوع از ترس را در زندگی خود تجربه کرده اید؟ من میخواهم در این مقاله در مورد ترس از خود واقعی بودن، ترس از بیان تفکر، اندیشه و عقاید صحبت کنم، ترسی که شاید هزاران نفر در ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند، ترسی که صدها هزار نفر به خاطر آن مجبور به ترک کشور و عزیزان خود شده اند، ترسی که مردم را مجبور به بستن صدای خود می کند، ترس از شکنجه، ترس از زندان و یا به طور کلی ترس از عواقب بیان آنچه را که در ذهنمان می گذرد. آیت الله خمینی با وعده آزادی مذاهب و عقاید به روی کار آمد، اما پس از مدتی کوتاه رنگ حرف های خمینی تغییر کرد، و چیزی جز اسلام و شرع را بر مردم ایران نمیدید. در همان ابتدای انقلاب، آیت الله خمینی دست به کشتار یهودیان و بهائیون کشور زد، و با نوشتن کلمه محارب، پایه حکم ها، همه آنها را به جوخه اعدام سپرد. از نظر خمینی معنی آزادی این نیست که بنشینید و برخلاف اسلام صحبت کنید، آزادی در حد قانون کشور میباشد که همین قانون بر پایه فقه اسلام نوشته شده است. با مرور حتی چند خط از صحبت های خمینی، میتوان به طور واضح مشاهده کرد که هیچ چیز را مهم تر و برتر از اسلام نمیداند. حمله به کشیشان فارسی زبان و نوکیشان مسیحی از اولین روزهای انقلاب آغاز شد، دادگاه های ايران در چهار دهه گذشته، صد ها انسان را به اتهام ارتداد به مرگ محکوم کرده اند، اولین خونی که ریخته شد، خون ارسطو سیاح کشیش کلیسای انگلیکن بود که توسط عده ای ناشناس کشته شد، و پس از آن اموال آن کلیسا توسط جمهوری اسلامی توقیف شد. کشیش حسین سودمند رهبر کلیسای جماعت ربانی در مشهد زندانی و به دار آویخته شد. از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون دستکم پنج رهبر کلیسا در ایران کشته و هزاران مسیحی بازجویی و زندانی شده اند، چاپ کتاب مقدس به زبان فارسی ممنوع شد، کلیساها تعطیل شده و از انجام مراسم کلیسایی جلوگیری به عمل آمد . رانده شدن از جامعه يا گروه، فشارهای روانی، فرهنگی و اقتصادی، تحميل انزوا، حذف فرهنگی و سياسی و اجتماعی، سرکوب عقيدتی، تحريم اجتماعی و اقتصادی و... از مجازات های رسمی و غير رسمی است که در جمهوری اسلامی عليه کسانی که دين ، عقيده و وابستگی های فکری خود را تغيير می دهند، اعمال می شود ،اینها تنها بخش کوچکی از اعمال و رفتار جمهوری اسلامی در رابطه با نقض آزادی بیان و عقیده است. با روی کار اومدن جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته بخش های مهمی از جامعه ايرانی به دليل سرخوردگی از حکومت به مذاهب و گرايش های غير مذهبی روی آورده اند و رفته رفته مردم از بیان تفکرات، عقاید ونگرشهای دینی و مذهبی شان هراس داشته اند. میتوان گفت که جمهوری اسلامی همانند چتری سیاه بر روی سر مردم ایران گسترده شد که این چتر هر روز بیشتر از روز قبل باعث خفقان مردم شده است. مردمی که هم اینک نمیتوانند آنچه را که هستند را بیان کنند، آنچه که در فکر و قلبشان می گذرد و این نه تنها نقض فاحش حقوق بشر طبق ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر است، بلکه چنین حکومتی مردم را مجبور به افتادن در یک چرخه دروغ و زندگی همراه با ترس می کند. من در اینجا میخواهم بگویم هر زمانی در وجود خود برای برداشتن قدمی در زندگی خود احساس ترس کردید، محکم تر و با صدای بلندتر قدم هایتان را بردارید و بر ترس خود غلبه کنید و بدانید که حتما بعد برداشتن قدم هایتان خشنودتر و راضی تر از قبل خواهید بود. ما همه انسان هستیم و اگر قرار باشد که با ترس به زندگی خود ادامه دهیم دیگر نمیتوانیم خود را انسان بدانیم. می خواهم در انتها با گفتن آیه ای از انجیل به صحبت های خود پایان دهم که شاید حتی یک نفر با خواندن این آیه به ترس خود پایان دهد و بتواند زندگی بدون ترس برای خود و هموطنان خود رقم بزند. خداوند نور من و نجات من است از که بترسم؟ خداوند پناهگاه جان من است از که هراسان شوم؟
نویسنده: کریم ناصری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر